html>
منو خدا دو نفریم :)
|
این خط خطیات واسه گم شدن تو بی هدفیاته
این چرند و پرندهایی ک امثال تو بش میگن تکس بالا اوردن اغده های درونیه
این شلخته بازیاتم واسه اشفتگیه فکرته
سردرداتم عصبیه و ریشه تو گذشته ت داره
احساسای بدتم بخاطر کاراته
در س نخوندتم بخاطر عادته ...2بار ان تایم باش حله ..
گوشاتم ببند رو گیر و گره ها..
دکترم هم برو ...چکاپ کامل ..اوکی؟
دیگ دردت چیه لعنتی ..
من در ایینه .
.
چیزی ک بخواد با التماس باشه میخوام نباشه ...صدسال سیاه
حتی زندگی ....
اصن هرچیزی ک با التماس ب دست بیاد سَمه ...زَهره ...حُناقه
بگذار از دست برود هرانچه که میخواهد با التماس به دست بیایید ..
بعضی وختا شیطان رو دوس دارم ...با صداقت جلوی ادم خم نشد ..
خیلیا از ترس یا نفهمی هر کی هرکار کرد انجام میدن و رخم میکنن..ایییی بدم میاد ...ازشون بپرسی فلانی کیه تعظیم میکنی یا چرا اینکار رو میکنیا نود درصدشون هیچ دلیلی ندارن ...
بعضی نوشته هام منو یاد یه چیزایی میندازه ....
که دلم ب خوندنشون راضی نمیشه ..
هم بدم میاد ازشون هم میترسم
اونایی ک نمی تونن بنزین ازاد بخرن
برن سوار الاغای ک ب من رای دادن بشن !
روحانی .....
اون زمان ک خودمو قبول داشتم ..دور وریام قبولم نداشتن ...
منم کم کم از ررضایت ب خودم زدم و شدم ی ادمی ک فقط تو نخ خودشه ..
تو نخ خودم هزار و یک عیب بی مورد و مورد دار پیدا کردم...
واسه همین دیگ وخت و حوصله ایراد گرفتن از دیگران واسم نمونده بود ...
اما حالا
دور وریام میگن خاک تو سرت چرا رو خودت عیب میزاری ؟
تو چته ؟
من همیشه اون یه نفر مخالف تو کلاسم...هیچ وقت همرنگ جماعت نشدم
من کم نمیارم
من یه دختر پررو ام
و تا مشکلاتُ از رو نبرم
آروم نمیگیرم
=)
آنهـایـی کـه شـب ـها دیـرتـر بـه خوآب میـرونـد
چیـز ـهای بیشتـری از زندگـی میخوآهنـد ...
ببین مــــنــــــو ...
نوکرتم :)
+مخاطب نداره ..
من همون دختر خل و چل نامرتب و زبون درازم ک حرفای قلمبه سلمبه میزنه ..
همون ک اصن ب ظاهرش توجه نمیکرد و بهش میگفتن پروانه ی لای کتاب ..
همون ک با دیدن یه ماشین برق انداخته کنترلی بیشتر ذوق میکنه تا عروسک ..
همون ک یه فیلم پلیسی ترجیح میده به فیلم عاشقونه ..
همون ک 2 ورق کتاب درسشو میخوند از برش بود ..
همون ک هرچی داش از اطلاعت عومیش بود ..
هون دختر دست و پا چلفتی که تا کلاس سوم دبستان مامانش غذا دهنش میکرد ..
همون ک بس نوشته های در و دیوار میخوند بش میگفتن بسه وراج ..
همون که هی شبا جاشو خیس میکرد ..
همون دختر خل و چل ک از گرما حالت تهوع میگرفتو و کله شو از شیشه میکرد بیرون ..
همون ک تو ماشین همیشه سرش ب بیرونه ..
همون ک با دیگران خوب بود با مامان باباش بد ..
همون ک خدا نجاتش داد از زیر تریلی سالم در اومد ..
همون ک وقتی ب دنیا اومد سینه ی مامانشو ب دهن نمی گرف ...فقط گریه میکرد وهیچی نمی خورد ..اخرش از حال رف و مجبور شد بخوره ...
همون ک اسمشو با خودش اورد ...
همن ک فالگیره گف قضیه ی اسمشو ب کسی نگو ..
همون ک یه مغنه ی بافتنی مشکی با یه عینک دسته دار میزد و میشست ی گوشه نقاشی میکرد..
همون ک بزرگ میشد اما لباساش ازش کوچیک نمیشد ..
همون ک ی مریم دیگ بش گف امیدوارم بختت مث اسمت نباشه ..
همون ک واسه ادما پستون گاو میکشید با یه شاخ صورتی
همون از خودش میزد واس دیگرون ..
همون ک بش میگفتن صراط المستقیم ....از بس گفتن چشش زدن دیگ رشد نکرد
همون ک خانوم قاسمی هواشو داش ..
همون ک شکل مادر زادی پا و راه رفتن داش ..ولی خودش تونست خودشو عوض کنه ...
همون ک تو غربت بزرگ شد استخوناش جوش خورد ..
همون ک تو خاک وخل و زیر افتاب بزرگ شد ..
همون ک جای زخم زیاد داره رو بدنش ..
همون دختر ی سفید موپر پشت ...ک الان شده گندمی سبزه موهاشم از بس ریخته دیگ پرپش نیس مث قدیم ...
همون بچه ی مردم ک تعریفش میکردن من بودما ...اا ما خو مامان بابام همیشه یزدن تو سرم ..
همون ک عاشق حلوا و خرما شیرینی بود ..
همون ک خدا نجاتش داد از روی اون همه پله و سقوووووووط ...
همون ک شکیبا بش گف هرچی خوبتر اشی زندگیت خرابتر میشه ..
همون اجی شقایق ..
همون ک تو 12 سالگی از بی هدفی ادما گریه میکرد
همون ک هرچیم بشه یادش میمونه گذشته چی بوده با کیا بوده و چیکارا ک نمیکرده ..
یه شبایی هس ..
خواب ب چشات نمی اید ...
این شبا برای هرکس یه جور میگذره ..
یکی هنذفری تو گوش ..
اون یکی فک زدن با زیدش ..
یکی مث منم فکر میکنه ...
خدایا این روزا چقدر گرمتر شده محبتت ..
دستاتو رو شونه هام حس میکنم ...
چقدر نشونه میزاری جلو پام ..
ببخش اگ نشونه هاتو لگد کوب میکنم ..
خودت منو میشناسی دیگ ...یه نمه خـــُلم
انقد با خدام حال میکنم ..
هم چین تریپ لاتی جوابمو میده که هیچ لوتی نمی تونه ..
مرامتو عشق است ...
ممنون از شکیبا ...از شیکبا خیلی چیزا یاد گرفتم ...
+اصن نخوابیدم امشب
ازادی رو نمیشه تعریف کرد ..
چون هرجور تعریفش کنی محدودش کردی ...
تو درس میبینیُ من پیچش درس. .
سحر
دختر باید جاذبه داشته باشه ، پسر اما جَذَبه!
از دور ...الکی
میدونم میخوام چیکار کنما ...
اما امان از عمل ..
انگار دستام بستس ..
نمیشه ..هرکاری میکنم ..
اخه چرا؟
مثل یه طلــسمه ...
زندانی دستای خودمم
6ساله خونون ویلایه ..
ینی عادت کردما ...
تو اپارتمان می پوکم ..اصن نمیشه نمی تونم ...
روزایی ک شیفت بعد از ظهرم ..
از صبح بیدار میشم ساعت 7 خروسخون ...اهنگ میزارم صدااااااااااااااااا فووووول ......
موندم وختی از اینجا بریم چیکار کنم ؟
تازه یه عادتی دارم که هی راه میرم خونه رو متر میکنم ..
جا درس خوندنمه ..:(
به قول یه بابایی آدمایی که توو سختی ها میان زیر پَر و بالت رو میگیرن
،اینا حتما از طرف خدا اومدن ...
باخت مال مـــــَرده ...
اینایی که از خدا هی ناله میکنن
هنوز به مَشتی بودن خدا پی نبردن... !
اشتباه بزرگم این بود خودمو دس کم گرفتم
وهمیشه ناراضی بودم از خودم ...
واسه همین دیگران هم ناراضی شدن ازم ..
اول از همه مهم اینه که خودتو قبول داشته باشی
اول از همه حس خودت ب خودت مهمه
نه بقیه ..
اشتباهم این بود از خودم زدم واس دبگرون ..
ب خودم نرسیدم برا دیگران وقت گذاشتم ...
خودمو دوس نداشتم دیگرانو دوس داشتم ..
اما به درک ..
یه روز خوب میام ...
+بهترین حس دنیا دوس داشتن خودته ...چیزی ک خدا خواس باشی ...شکر گزار خدا باش !!
یه اعتماد ب نفسی هس ک فنچا دارن ..
نمی دونستم قبلا از کجا میارن ..
ولی دیشب فهمیدم ..
از لاس زدن با جنس مخالف ..
هوا برتون داشته ...
چرا انقدر زود باورو ساده ؟؟
+ من غلت کنم کسی رو نصحیت کنم ...نصحیت نیس ..!!
خز ترین ادمای زندگیم دارم میشناسم ...
خیابون ماهم قشنگه ...
ولی از زیرش فاضلااااااااااب رد میشه ...
+نمی دونستم واسه گاییده شدن هم میجنگن خخخخخ یه جور خودشو جر میده برا جر دادن ک ....جنده کوچولو
یه زمانی میگفتن بسه انقدر کتاب نخون ..کور میشی بدبخ و اینا
ولی نمی فهمیدم اینا چی میگن ..
گشنه ام بود ..هی می خوندمو می خوندمو می خوندنم..
روزام بدون کتاب سپری نمیشد
دنبال یه چیزی بودم لای این کتابا ..
روحم تشنه بود ..
پولامو میدادم کتاب ..
زیر پتو با چراغ قوه می خوندم ..
سر کتاب دعوا کردم
کتک خوردم ...
بخاطر کتابام مسخره شدم ..
بخاطر خوندن های زیادم از یه چیزا عقب موندم ....(همون منگل خودمون)
کتاب قدیمی تو کارم نبود ..
هر روز جدید ..
فقط ی چیزی ک بخونم ...
بزرگتر شدم ...
سیاسی جتماعی خوندم ...چیزی نفهمیدم ....پرتش کردم ..
رفتم سراغ جغرافیا ..خوشم اومد وادامه دادم ...
خودمو هر لحظه تو یه منظره و یه شهر می دیدم ...
که در اینده همشون بذام اتفاق افتاد ..
جغرافیا تکراری شد ..
زدم تو خط رمان و عشقی و اینا ...
چون ادم بی احساسیم ....زیاد باشون حال نکردم ...اینارم پرت کردم ....
زدم تو خط کتابای ماورا الطبیعه ...
چاکرا ...
تمرین های جداسازی روح از بدن ..
تمرین های ک گفته بودن افراد زیر 18 ساله انجام ندن ..اما من هر روز با یه سرسختی عجیب ادامه میدادم
احضار جن ..
شبا تو تاریکی میشتم
تو تاریکی فکر میکردم ...
تاریکی بهم میگرن عصبی رو هدیه کرد ...تاریکی باهام حرف میزد ..
صدای هـــــــــــــــــــــــــــــو .....
لکه های قرمز ...
خوابای عجیب ..
و باالخره اون شب ...
اون شب ..من تونستم ..
تونستم ببینم ..
درصورتی کتاب گفته بود زیر 18 اصن تمرینشم انجام بده می میره ..اما من تونستم و دیدم ...
همون شب تو رخت خواب رفتم تو خونه معلم ادبیات و سوالای فردا رو تو ذهنم هجی کردم ..
من نمی فهمیدم چی کار میکنم ...
اما فردا فهمیدم سوالای ک اون شب تو اون تمرین با خودم زمزمه کردم
سوالای ترم اولمه ..
20 شدم
اون موقع سوم راهنمایی بودم ...
4 سال پیش ....13-14 سالم بود ..
اون تمرینا چشامو رو چیزای باز کرد که دنیا برام تغییر کرد ..
یه مرد ..
یه مرد ولم نمیکرد ..
اما خودم شکستش دادمو شدم قهرمان ..
87بهترین سال عمرم بود ..شاید
الهامات عجیب ..
نداهای درونی ..
بهشون گوش میدادم ...
کمکم میکردن ..
و من دیدم معجزه را ..
شدم نماز خون ..
تو سجده گریه میکردم ...
مامانم فک میکرد سر سجده می خوابم ...
من شدم نماز خون خانواده ای ک کسی توش ی رکعتم نماز نمی خونه ..
گذشت و گذشت
و چقدر خوب بود اون روزا
چه حسایی ..
چقدر دلم اروم بود ..
می لرزیدم از ارامش ...
زندگیم اروم بود ..مشکل بود اما ب چشم نمی اومد ..
هاله دیدم ..
تمرکز ..
خلسه ..
مدیتیشن ..
تصویرای ذهنی عجیب ..
قلمی ک بی اختیار رو کاغذ مینوشت ..
ی کلمه نوشت ...کلمه ای ک دست خط من نبود
با دستای من نوشته شده بود اما بی اختیار من ..
من رسالت داشتم ...
و دارم ..
موقعیت مرگ زیاد داشتم ..
خودم ب چشم خودم می دیدم معجزه هایی ک واقعا معجزه بود ...
دوستام میگفتن خوش شانس ..اما من مسولیت داشتم ...
با ضمیر ناخوادگاهم حرف میزدم ....ساعت ها رو با خودم می گذروندم ..
وسط ابرو رو باز کردم ..
چشم سوم ...
سر دردی ک قدرت میداد بهم
یه انشعاب مث طناب ک ب سرم وصل میشد ..
دیگ کارم از کتاب گذشته بود ...
رفتم تو اینترنت ..
ساعت هایی ک همش تو اینترنت تحقیق میکردم ...
نمی تونستم عضو بشم یا حرف بزنم ..
رفتم انجمن های ماورا طبیعه ..
بعد فهمیدیم اینجام مالیده س ..ی مشت ادم جوگیر توشن
اما خو ادمای درست زیادی هم اونجا داشت ..
کله گنده ها رو کسی نمیشناخت ..
وسط بازار .هـــــــــــــــــــــــــــــــــــو
جیــــــــــــــــــــــــــــغ زندگی
صــــــــــــــــــــــــدای خـــــــــــــــــــدا
نماز رف کنار ..
سیاست ...
تو سالای ک 88 ..
رنگ سبز ...
رادیو فردا
رادیو پس فردا
تحلیل های من ..
بحث های من و بابام ..
انقدری ک من توجه ب این چیزا میکردم بابام نمیکرد ...
تو دلم ولوله بود ..
تظاهرات ..
گریه میکردم ..
واسه ادما یی ک مردن ...
سیاستمدارا رو مسخره میکردم ..
یه سری چیزا راجع ب هیتلر
چرچیل؟برام نافهمومه
جمله های فردیک نیچه ....
تو مفهومات گم شدم ..
حس پوچی در سنگینی ..
خلا...
گذشت ..
مردم یادشون رف ..
خاموش شدن ..
با سبز و بنفش رنگمون کردن ..
پا گذاشتن اتفاقی من ب اسپرت چت ..
معتادی ب اینترنت ...
حرفای الکی ..
ادما رو نمیشناختم ..
اما خب شناختم ..
هیچکدومشون شبیه هم نیستن ..
لجن زیاد داش ...لجن های خوشگل نما
قسم خوردم ک خودمو تو اینترنت نشون کسی ندم ....
هنوزم ندادم ..
نیکو ..
خندیدیم ب ریش تموم پسرا ..
قضایای م .س
مهسا فروختی منو؟
معصومه
خندهامون
خاطره هامون..
خرداد بود فک کنم ....دلم شکس ....از ی دروغ ...انتظارشو نداشتم ...
اعتمادم خدشه دار شد ...
اون مریم خنده رو تموم شد
مــــــــــُزد
درس ؟؟؟هههه کشــــــــــــــــــک
مرهمم شد نت ..
خیلی الکی ...
بحثای ابکی
خنده های زورکی ..
یه جمع تنها ..
حالم خوب نبود
اون جا یخندیم ..
وقتمو کردم تو جو اب ....ی قلپ ابم روش ...
خط خطی های دختر روانی ...
اشنایی منو سارا ..
صبح تاشب ....اس ام اس ب سارا
درد دل از زندگی ..
اوق ب زندگی ..
استرس
تنفر ..
مریم شبیه هیچ کس نیس =====ولش کردم
مریمکده ...دومین وبمم ...
ایالت مرمرایرونی سومی ...
زهره ...
ابراز علاقه ش ب من ..
شاهین نجفی ..
رپ ..
صادق ..
گوشایی ک تا 4 صبح فقط داد خواننده ها رو می شنید ..
دیوار نویسی ..
حصین ..
دیگ از هدف و رسالتم دور شده بودم ..
باید تاوان پس می دادم ..
مریض شدم ..
گریه زیر پتو ..
نمی دونستم مریضم ..
بعد یکسال هم ب کسی نگفتم ..
اوج بی ادبیم ..
هار شدم ...
تیکه ب پسرا می انداختم ..
زدم تو نخ پسرا
اونم نه دوستی دشمنی ..
ک خیلی دشمنا هم پیدا کردم ..
اما خب هیچکدومشون تخممم نگرفتن ..
مرموز ..
سر سنگین ..
مخم پوسید ..
سر کلاس می نوشتم ...جا درس خوندن
فاحشگی دیدم ..
بدتر شدم ..حالم بهم خورد ..
تف کردم تو صورت اون دوستم ..
و این شد اولین بار ک تیزیمو گرفتم سمت دخترا ...
حالا دیگ از هیچکی خوشم نمی اومد ..
نه دختر
نه پسر
درسمم هم ب فاک داده بودم
شدم anti all
وبای ک زده می شد و می پوکید
ذهن با استعدادی ک هرز رف
منی ک تو چت از یکی خوشم اومد ..
با خودم گفتم ن بابا مریم توم میفهمی دوست داشتن چیه
حالا ی چک تو صورت خودم
تو اینه با خودم حرف زدم
دخدره ی احمق ...این همه ادم تو واقعیت بعد از کسی ک ندیدیش خوشت بیاد بمیر
حالم از خودم بهم میخورد
دلم میگف برو
عقلم میگف بمیر
گفتم گور بابای دل
پا گذاشتم رو همه چی
چون پا گذاشتم رو دل ...پا گذاشتم رو همه چی
دیگ ب خودمم رحم نداشتم ..
و حس تنفر ب خودم ..
جووونه های اغده ..
دعوا های الکی ..
پتچه گرفتنای الکی ..
گذشت و گذشت
بعدش شد گریه
گریه های هیستری ..
بی دلیل..
الکی
دلتنگی ..
همه ادمای زندگیم شوت کردم تو سطل اشغال ..
دوباره خوب شدم ...اما این دفعه ساککت ..
دیگ با کسی حرف نمیزدم ..
قطع رابطه با همه ..
و پدر و مادری ک منو پس زدند
بفرما مریم خانم دیدی ماان باباتم وختی میخوانتت ک نمونه ای ..
شدم یه وحشی ..
یه وحشی ساکت ..
تک پر ..
تو مدرسه با هیچ احدی نمی پریدم ..
فقط می نوشتمو می نوشتم ..
اولش شعر ..
اخرشم متن ..
کسشر هم قاطیش بود ..
تا اینکه ..
یه درخواست ..
نشد
نتونستم ..
و تموم
فهمیدم تمام اون لحظه ها گذاشتم دیگران ازم جلو بزنن..
بلند شدم اما چه بلند شدنی ..
ویروون شدم .
تهش ...
مریم شاگرد اول کلاس
دختر نمونه مدرسه
ریاضی و هندسه تجدید اورد ..
ب رو خودمم نیاوردم ..
گفتم من خودم نخواستم و گرنه قبول میشدم ..
گفتم تجدید اوردن بد بودن تنبل بودن جرئت میخواد تخم میخواد
اونم برای من ....
من مرگو چشیدم ..
از نامبر وانی افتادم ب خاک سیاه ..
خلاصه قبول شدم ..
طعنه ها شروع شد ..
اما من دیگ خودمو ساخته بودم ..
دنبال کردنا ...تو نخ رفتنا ..و فکرای پوچ نو از پا در اورد
پس انداختمشون دور ..
این دفعه من کلید داشتم ..
کلیدی ک دیگ اجازه ی ورود هیچکسی ب حریم نمی داد...
و فهمیدم زندگی چیه ..
چون رفت خیابون ..
زد بیرون ..
وخیلی چیزا این وسط دیدم ..
همصحبت حاجی شدم ..
ه صحبت زنی ک تنشو میفروخت
دنیا رو از زایه اونا هم دیدم ..
ی چیزایی مشترک بود ..
اما خیلی تفاوتا بود ..
تقریبا فهمیده بودم چی میخواستم ..
هی میزدم به این در و اون در
ولی نمیشد ..
اما خب نتیجه هایی هم داد..
قوی بودم ..قوی تر شدم ..
دیگ فهمیدم چجوری بخندم ک دنیا سیر گریه کنه
من هر دو طرف ترازو رو دیده بودم
هم جاده سمت چپیو
هم جاده سمت راستیو
تصمیم گرفتم راست برم ..
تو راهم پر از سگ بود
چون من مثل یه شاه شکست خورده بودم
شاه وختی رو تخته
دشمن داره
اما دوست هایی هم بخاطر قدرتش داره ..
حالا ک داشتم راه راستمو میرفتم ..
هم دشمنای زمان حکومتم حمله بهم میکردن
هم دوستای گل و گرمابه م ..
اونجا بود ک کلن دور اعتماد خط قرمز کشیدم
و شد جنگجو ..
جنگجوی ک دستش خالی بود ..
اما دلش گرم بود ..
خیلی سگارو کشتم ...
خیلی از جاهای بدنمم زخم شد ..
تا شدم اینی ک الان هستم ..
من خوشبختم ..
.........
توی این سالا خیلی از اخلاقای بدمو بوسیدم گذاشتم کنــــــــار ...
اما خُب در عوضش چن تا بدی دیگه اوردم جایگزینشون کردم....اما اونا رو هم امروز دیلیت کردم ..
چون اون موقع نمی دونستم بَدن ....اما خب الان فهمیدم ...پس اونا هم پـــــــَر
توی این سالا خیلی ورژنا رو خودم نصب کردم ..اپدیت کردمو ..و دراخر دیلیت
یه چیزایی جمع کردم ..
یه چیزایی هم از دس دادم ..
چیزای ک از دس دادم ارزش داشت ....اما با اون چیزای ک جمع کردم دوباره چیزای از دس رفتمو ب دس میارم
روز به روز اتیشم سردتر میشه ...
این روزا ارومم ...
دیگ از صبح خدا تا شب فکر هزار و یک چیز نامربوط و مربوط نمی کنم ...
و این یعنی خوده ارامش ...
توی این روزا خیلیا رو از خودم روندم ....چه نا خواسته چه خواسته ...اما برام اهمیتی نداره چون اگ اهمیت داشته باشن خودشون برمی گردن سرجاشون اگرهم نه پَ کون لقشون
خیلیا پشتم حرف میزنن ...ک نکته ی جالبش اینه ک ب گوش خودمم میرسه اما واکنشی نشون نمیدم ....چون حال و حوصلشونو ندارم ...
عاقا هرچی شما میگی ...جنده خراب خر گاو اشغال لاشی بد دهن زشت حسود شلخته بی حیا بی ناموس ننه جنده عقده ای لجباز کینه ای و......
میدونی چیه؟هرچی شما میگی درسته اصن ....هرچی صفت بد اصن مــــَن ....عاقا اصن ما ابلیس شوما ملکه انگلیس
بگو بگو بگو انقدر شنیدم که گوشام عادت کرده .....
همه اینا که پشتم زر زر میکنن خودشونو کمتر از من می بینن میخوان با کوچیک کردن من خودشونو بزرگ کنن
اگه حرفی هس مدرکی هس خایه داری بیا رو در رو فیس تو فیس ..
اگرم اومدی چیزی خواستی ازم بهت نه گفتمو و روتو انداختم زمین خواهشـــــا قپی نیا ..شاید دلیلی دارم ک نمی خوام تو بدونی ...
میدونی چیه ؟اگ باید تو بدونی یه روز میفهمی ....اصرار نکن ولی حرفتو بزن درد دلتو بدونم....
اصرا کنی لج میکنم ...سگ میشم ....پاچه می گیرم ....
من ادمیم ک فقط ادمای صبور میتونن باهم تا کنن ....کلا روند بزرگ شدنمم زمان میبره ...و هی باید یه چیز برام تکرار بشه ...
کند ذهنم قربون شوما باهوش و تیزهوش ...
کینه ای نیستم ولی الزایمرم ندارم ..
تمام و تمام کارا و حرفا و اون موقعیتا یادم مونده ...
یادم مونده کی موقعی ک باید بود بود کی نبود کی نخودی بود کی موش می دووند ...
یادم کنی ...یادت میکنم ....نکنی خو میری رو چپم ...
البته مورد ها بوده یاد هم میکردن اما یادشون نمیکردیم چون باهاشون حال نمی کردیم ..
یه ادم انحصار طلبم ..عاشق قدرت و پول و خون شهرت و قدرت هم همچنین ...
اینا رو خو ک همه دوس دارن ...اما گفتم تا بدونی بلند پروازم
دیگ بسه چن ادامه بدم میرم تو فاز لاتیو و ادعا ...
+من کوچیکم ..اصنم نمی خوام بگم بزرگم فلام برترم و..... اینارو برا خودم مینویسم بمونه یادگاری !!!هی رفق کصکشی ک میای میگی مریم اینا رو مینویسه واسه ما ک بخونیمو ویه سری کسشر دیگ ..باس بگمت اگ میخواستم حرفامو بخونی و بدونی همه رو اینجا میزدم ....پس پلیز خفه ...دیگ نبینم رفیقاتو تو محل مدرسه جمع کنی درمورد من بحرفیا ..بسه دیگ معروفم کردی
+ درضمن بابامم این ادرسو داشته باشه ب تخممم نیس و هیچ احد الناسی ارزش نداره ک من بخوام ادرسمو بخاطرش عوض کنم ....
+دم اونی ک رمزمو داره گرم !!باباهکر خیلی مردی فک کردم وبمو پس نمیدی اما خو پس دادی ..خواستی فقط بگی میتونی و بیای فضولی ...هههه ببخشید دیر به روت اوردما ...عادت دارم دیر قدرانی کنم ....
پانتومیم بازی کردن با یه آدم کورِ مادرزاد :|
چیزایی که مَردا هیچوقت صحبت ـش رو نمیکنن
همون چیزایی هستن که دیوونه ـشون میکنه...
I'm not a smoker ...
Do not talk behind my back bitch
ی سویشرت ..
با شلوار طوسی ...
ی سیگار برگ ...
کلاه روسر ...
چشما شده خط ..
ساعت 10 شب ..
از کنارت رد شدمو نفهیدی کیم؟؟
منم ...رفیــــدشمنتــــــق
من راه رفتنمم عوض کردم ...دکوراسیون مخت ک جای خود داره
هیچی ..هیچی ...هیچی ...