میم : چرا با زهره میپری ؟؟مگ یادت رف چیکارت کرد؟؟؟
من: اوم ...تو دخترا رو نمیشناسی
میم: چرت میگیا ...باس دوباره سرت بیاره تا بفهمی
من: همین ک هر روز خندهامو می بینه
همین که هر روز چشامو می بینه
همین ک منو می بینه و یاد خاطرات تخمیش میفته
همین ک می بینه بیخیالمو اصلن توجهی ب گذشته ندارم
همین براش بسه ...هروز اتیشش میزنه ...هر روز حسرت میخوره و حرص بالا میاره ..
میم: تو ک بدتر ازمنی ...والا صد رحمت ب کاری ک من باهاش کردم ..
من: تو کاری نکردی اون قبلا اومده بود بهت داده بود ..حالا ی بارم تو ب زور کردیش ..
ولی من شدم تیزی چاقو تو چشاش ...اونم نه یکی دو روز..... یه سال ....
میم:اون روز اخری ک خواستم بیارمش سر قرار ...میدونی ب چه بهونه ای کشوندمش؟؟
من : هههه میدونم ب بهونه ی من ....
میم: ناراحت نشدی از حرفام؟؟
من: ناراحت ک چرا ....ولی خودمو زدم ب بیخالی ..یک سال پیش هم چین روزایی بهش فرصت دادم
اگ ب من اعتماد میکرد اینطور سرش نمی اومد
ولی منو فروخت به تو
توم براش کم نذاشتی
میم:اره چون میدونستم عاشق اینه که اسمتو خراب کنه همچین حرفیای رو زدم دیگ ....ک اثر هم کرد ..حالا بیخیال گذشته ..
من: افرین ...منم میدونم چاقومو کجاش فرو کنم ...
میم: ولی ناموسن اگ ب جات بودم هرچی از دهنم در می اومد بش میگفتمو و ازش نمی گشتم ..اخرشم چن تا کبودی میذاشتم واسه یادگاری ...
غیرتم اجازه نمیده با دشمنم بپرم ...چه برسه ب اینکه باهاش حرفم بزنم ...
من:ولی من باش میپرم چون زیر نظرمه ...زیر انگشتام نمی تونه جمب بخوره
میم:اخرش ک چی؟؟؟ادم کینه اییه ها ...اخرش زهر می ریزه روت ..
من:هر کاری با تو کرد با منم میکنه دیگ

میم: راس میگیا ..عین خیالیش نبود دختره ی *******
من:خودمونییما ب بهونه ی من خوب انتقامتو گرفتی
میم: توم خوب مچ میگیریا
من:وای دلم برای زهره جونم تنگ شده ...میدونی چن وخته ندیدمش

میم:نکبت


من: نیشت ببند ..شمالیه بی رنگ ..
میم: زیدم اس داد این نزدیکیاس ..خدافس بی اعصاب

من:سلام برسون ..خدافس
نظرات شما عزیزان: