html>
منو خدا دو نفریم :)
|
ی سویشرت ..
با شلوار طوسی ...
ی سیگار برگ ...
کلاه روسر ...
چشما شده خط ..
ساعت 10 شب ..
از کنارت رد شدمو نفهیدی کیم؟؟
منم ...رفیــــدشمنتــــــق
من راه رفتنمم عوض کردم ...دکوراسیون مخت ک جای خود داره
هیچی ..هیچی ...هیچی ...
عقده ؟؟
هه ...شما مسخره ش کنید ..
ولی همین عقـــــــــــــده میشه پل موفقیتش از شما ....و همتونو یه روز بــــُر میزنه ...
+مورد زیاد دیدم
اینکه دور ورم ادم(ظاهرا ادم البته ) زیاده ..
و ی جای برا خودم ساختم ک هیچ احدناسی توش نی ...
خیلی خوبه ...
اینکه اس ام اسام زیاده ...
تلفن حرفام زیاده ...
ادم دورم زیاده ...
ولی تنهام ..
خیلی خوبه ..
اینکه خیلیا فک میکنن منو از برن ....
منم ی نیش خند میزنم که اره دادا فقط تو علامه دلی ...
ولی ساده ترین چیزامو نمی دونن ..
خیلی خوبه ...
اینکه از دیگران اتو زیاد دارم ...
خودم در حد انگشتای دس ...
خیلی خوبه ...
اینکه میتونم صدا پسر دربیارم و ب ریش دیگران بخندم ...(سراغ دخترای با ادعا مون رفتم ..اونایی ک ادعا داشتن مخ ما رو کسی نمی تونه بزنه ههههه)
بعد پشتم بگن عرضه نداره با پسر دوس شه ..
خیلی خوبه ..
اینکه حرفامو ی جا نمیزنم ...
3 تا وب دارم با جنسیتای مختلف ..یکی درمیون ...
خیلی خوبه ...
اینکه با نوشتنام با حرفام با چشام میتونم ادما رو سحر و قفل کنم ...
ولی کسی توم نفوذ نکنه
خیلی خوبه ...
اینکه تویی ک داری اینو میخونی و میگی دهن سرویس باز رفتی تو فاز ادعا
خیلی خوبه
شاید خیلی وقتا خسته بشم
اما هیچوقت تسلیم نمیشم
=)
آره درسته
پول فقط یکی از ابزارِ خوشبختیِ
ولی ازون ابزار مهماس
;)
خوشبختی ینی
کنارِ دریا
هدفُن تو گوش
قدم بزنی
و به همه چی فکر کنی
=)
آدمای واقعی واسه من مجازیَن
توئه مجازی که کلا رِتِته
=|
+ اسمش روشه "دنیای مجازی"
اگه اجازه بدی آدماش واقعی بشن برات
فاتحت خوندَس
من با بچه بازیام حال میکنم
چرتُ پرتایی که بقیه میگن هم واسم مهم نیس
=)
دیگر نی نمیزنم ....
گوسفندانم را فروختم
و
گرگ چرانی میکنم ...
باید مثل خودشان باشی ...
مهربانی بوی خون می دهد و دماغ ها رو تحریک می کند...
مثل خودشان باش..
گرگ ها غریبه ها را می درند ...
فکرم بازه
دستم بسته
+نسبت به همسنام
از من بدشان می ایند
چون خودم بودم ..همیشه ....
چیزی نشدم ک ان ها می خواستند ...
و ان ها با هر دوز وکلک و ادعا نتوانستند مرا تغییر دهند ...
حالا بلند گو گرفتند به دست که خودت باش....
+خودم هستم ...تفهم ....همینم ک من هستم تو با اون ادعا بزرگیت همینم نیستی ...
اره من بچه !!
ولی تو م درگیر بچه ای ...
+اینکه می بینم با کیا میپری ...می فهم اون زمان ک با من می پریدی زمان اوج پروازت بود !!
زیر بار این مسولیت ها نمیرم ...
چون هم سنگینه ..هم مسخره ...
ب قول مزگان گذراس ...بزارش دم کوزه ابشو بخور ...
طرف خودش به زور اومد خودشو قالب کرد ....بعد با تنفر رف ...
خو من گفتم با دم شیر بازی نکن میبازی ...همینه!!
با دعا میانو با ادعا میرن ....
شنیــבم گفتــے از مــךּ بــבت میـــــاב!!..
פֿـب منــم اگـــهـ فرصـــت اینـــو בاشتـــــم بهــــت فک کنــــــم
زوבتــر بهـ ایــךּ نتیجــهـ مے رسیــבم!!!
اوטּ ؋ڪ ڪرב همـہ مثــــ مـنـــטּ ، رفتـــــ ωُـراغ بقیـ
منҐ ؋ڪ ڪرבҐ همـہ مثـــ اونــــטּ ، פֿـط ڪشیבҐ בور هــمـہ
بـﮧ פֿــودَمـ اפـتـــرآم مـےڪًـُـذآرمـ !
یـڪـ چـآےِ دآغـ مےریــزَمـ ...دآخـلـــِ زیـبـــآتــریـنــ بـشـقــآبـــِ פֿــآنــﮧ یـڪـ دآنــﮧ شیــریـنـے مـےگــذآرـمـ ، هـمــرآهِ یـڪـ آهنـگــِ دلـنـِشیـن . بـﮧ פֿـودَمـ مـےگــویـَـم ...! بــفــَـرمــآییــد چـآیتـــآنـ سـَـرد نشـود و از تـمـــآمـ تـنـهـــآییـَـم لـذتـــ مـےبـَـرمـ ...
هیچ وقت نفهمیدم چه طور اینجوری می خنده؟
ولی فکر میکنم دلیلش گریه کردنای زیادشه!
فقط کسایی که زیاد گریه میکنن می تونن قدر قشنگیای زندگی رو بدونن و خوب بخندن!
گریه کردن خیلی آسونه اما خندیدن واقعا سخت...
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند**
دیگر گوسفند نمی درند**
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند.....!
صدایی هرروز در گوشم می گوید :
کینه باید آرام آرام ذخیره شود
زهر کشنده ای شود
و موذیانه تزریق شود در وجود او ..
من ک همچین ادمی نیستم ....
این جا بدون نقاب می نویسم بعدا که با نقاب می خوانمشان از قدرت نویسندگی صاحب وبلاگ لذت می برم !
بدون این که بشناسمش . . .
من نفر چندم این شخصیتم؟
وقتی که شرابه های خون از شاهرگ اش بیرون زد !
من عاشق خون شدم
عاشق رنگش
عاشق بویش ..
بعضی وختا ویار خون می گیرم ..
هوس فواره ی خون می زند به سرم ..
هوس می کنم تبری بردارم و بزنم به کش و قوس های کمرش ....
تا من در خونش بمیرم ..
هوس می کنم خون بریزم ....روی زمین ...تا ببینم چه چیزی می روید از عشق من؟
هوس می کنم سطل را پر از خون کنم و بعد کمی دوش خون بگیرم ...
هوس می کنم بروم شنا در دریای خون....
+ بچگی خون خوردم ...خون خودمو .....ی بارم خون خواهرمو ....
با ماشین حساب محاسبه می کنم ، میزان دیوانگی ام را
می نویسد :
syntax ERROR
تخصص روانشناس ها
.
.
.
.
افزایش تردید ها است
خسته ام .
نه از زندگی روزمره !
از مرگ های روزمره ، خسته ام ...
سیگار از روزگار ...شب تا صبح میکشم
صبح با دود مرگ برمی خیزم و خلط های خون سمیمم را بالا می اورم !!
+ با صدا زوزه ی گرگ ارامش می گیرم
من دختری هستم با بیشمار نقاب !
که هرگز سعی در برداشتنشان نخواهم کرد .
این هرگزش رو مخه ....هم برا خودم ...هم دیگرون ...
من بازیگرم !!
در اینده :
خانواده ام عاشق من هستند
من عاشق خانواده ام
پ.ن : این جا نام دیگر نفرت ، عشق است .
دلم می خواد یکی باهام حرف بزنه ، بعد من بگم گُلم خفه شو ، بعد بهم بگه حرف زشت نزن ، بعد من بگم : باشه پس خفه شو !
توی این بیمارستان چیز های زیادی برای وحشت هست :
روانپزشک هایی که خون تو رو با دارو هاشون مسموم می کنند ، روانشناس هایی که با نگاهشون مغز آدم رو آتیش میزنند ، اجنه هایی که زیر پوست پرستار ها تو رو تحت نظر دارند و شیطان هایی که به اسم بیمار در اطرافت در رفت و آمدند ...
همه شون ترسناک هستند .
ولی من دیگه از این ها نمی ترسم ؛ من از هیولایی می ترسم که توی خودم ریشه زده و داره ذره ذره من رو می خوره و من هر لحظه بیشتر تبدیل به یک هیولا میشم ...
من می ترسم !
من از سیاست چیزی نمی دونم
اما یه چیزی رو خوب می دونم :
قدرت انقدر لذت بخش هست که به خاطرش یه اقیانوس خون بریزم .
کافیه بخوام یکیو از خودم ببُرم
تبدیل میشه به ماست بریده بریده
ههه..
عیدا همش مزاحم تلفنیام گل میکنن ...
هه
ب رو خودم نمیارم ....
هیچیو ....
یه زمانی دعواهامون همش توش پر کسشر و چرت و پرت بود
الان دیگ عملیه ....هیچی نمیگیم فقط یه موقع دستم چپ میره رو طرف کجش میکنه .!!
+ساکت شدم
خانوم ن : کدومتونه که میاد در کلاس ریاضی لگد میزنه ؟؟
من: خانوم کار اولاس
خانوم ن : پ چرا نفس نفس میزنی؟
من: خانوم رفته بودم ابخوری زنبور افتاد دنبالم
خانوم ن رف
کلاس رف رو هوا ....
رفتم یه لگد تکواندویی دیگه هم زدم به درشون
بدبختا موهاشون سیخ میشد
مرورِ خاطرات مثلِ کلاسِ درسِ =)
دلم واسه درس خوندن و درسخون بودن تنگ شده =/